... در بحبوحهي جنگ جمل، مولاي متقيان، به زبير فرمودند: «آيا به خاطر نداري كه رسول خدا فرمودند: روزي فراخواهد رسيد كه تو در توطئهي قتل پسر عمّ من مشاركت خواهي كرد و تو در پاسخ به خداي سبحان قسم خوردي كه هرگز چنين نخواهي كرد؟» زبير عرض كرد:آري به خاطر دارم. امام علي(ع) فرمودند: پس چرا دست از قتال با ما برنميداري؟ زبير كه با به خاطر آوردن اين خاطره سخت به ترديد افتاده بود و اي بسا قصد ترك معركه داشت، به ناگاه با فرزند خبيثش؛ عبدالله كه بيترديد از منافقان بود مواجه گشت. عبدالله كه ترديد پدر را يافته بود به او گفت: «اي زبير! قسمت را بشكن و به كفارهاش غلامت را آزاد كن!» ...
به اين جملات عنايت فرماييد:
«بنده هنوز هم معتقد هستم که باید صدای مخالفان را شنید و باید مخالفان حق راهپیمایی مسالمتآمیز داشته باشند... باید از همان ابتدا به معترضان اجازه تجمع میدادند تا حرفشان شنیده میشد و حتی موسوی و کروبی میآمدند در صدا و سیما و حرفشان را میزدند و پاسخ میگرفتند، هنوز هم دیر نشده و معتقدم باید آنها را دعوت کرد تا حرفشان را بزنند(!)» (علي مطهري – 7 اسفند 1389 / منتشر شده در سايت آفتاب، نزديك به آقاي هاشمي و البته در وبسايت صهيونيستي بالاترين؛ متعلق به منوشه امير)
اگر شيمون پرز، موسوي و كروبي را سرمايههاي اسرائيل خوانده بود – كه خوانده بود و هيچگاه اين دو نفر از او تبري نجستند - ، اگر اوباما تظاهرات غيرقانوني هواداران موسوي و كروبي را كارآمدترين راه شكست رژيم سركش ايران [به تعبير احمقانهي خودش] خوانده بود، اگر نتانياهو موسوي و كروبي و اعوانشان را سربازان خط مقدم اسرائيل خوانده بود – كه خوانده بود – و اگر برگزاري هرگونه تجمعي در قانون اساسي جمهوري اسلامي مجاز است مگر اينكه «مخل به مباني اسلام باشد» و تجمع براي به كرسي نشاندن يك «دروغ» به قيمت آبروي نظام اسلامي و در راستاي مبارزه با جمهوريت نظام اسلامي، مصداق اتمّ و اكمل مبارزه با قانون اساسي باشد؛ تكليف آقاي علي مطهري چيست؟ به عبارتي او چه نسبتي با پروژهي صهيونيستي فتنه 88 دارد؟ او يا خيلي جاهل و سادهلوح و بيبصيرت است كه تا اين حد در پروژهي موساد و سيا «بازي خورده» - كه به احتمال زياد چنين است - و يا خداي ناكرده با علم به پروژهي صهيونيسم جهاني براي براندازي نظام جمهوري اسلامي در آن ايفاي نقش كرده است. به هرحال براي ما نيت و علم او چندان اهميتي ندارد. بلكه آنچه مهم بوده و صدالبته بدان «يقين» داريم اين است كه نامبرده در توطئهي كودتاي ناكام 88 نقش داشته است. اما نقش او چه بوده؟ نقشي كه در جدول مورد نظر سرويسهاي جاسوسي بيگانه براي او - و امثال او - تعريف شده اين بوده كه – دانسته يا ندانسته - به عنوان بخشي از اردوگاه نظام (هرچند صرفا به حسب نيكناميِ پدرش در اين اردوگاه شخصيتي يافته باشد!) مرزهاي خودي و غير خودي را بر هم زده و در شرايطي كه فتنهگران، آشكارا دستورات سيا و موساد را اجرا ميكنند، آنها را همچنان بخشي از نظام دانسته و جراحي بصيرتمندانهي ملت (خصوصا پس از 9 دي 88) را به چالش كشيده و در بنيانهاي آن ترديد و تشكيك ايجاد كند. به راستي آيا علي مطهري چنين كاري را تا امروز نكرده است؟! اگر چنين نقشي طي 4 سال اخير با اصراري غيرقابل انكار از جانب وي اجرا شده و مهر تاييد و تمجيد از وي نيز دهها بار از جانب راديو اسرائيل، بيبيسي فارسي و صداي آمريكا (به عنوان تريبونهاي موساد، سيا و mi6) صادر گشته؛ چرا نبايد علي مطهري را از اصحاب فتنه آمريكايي اسرائيلي 88 دانست؟
حالا اين جملات را بخوانيد:
«من موسوي و كروبي را فتنهگر نميدانم... من به موسوي و كروبي گفتم كه ما شماها را فتنهگر نميشناسيم. الان هم پاي حرفم هستم و معتقدم آنها فتنهگر نيستند. اما فتنهگران اطراف آنها بودند و آنها بايد از فتنهگران تبري بجويند... نظام نميخواهد اصلاحطلبان از موسوي و كروبي تبري بجويند. اصلاحطلبان بايد از فتنه تبري بجويند. فتنه را آمريكا و انگليس و اسراييل به پا كردند و بايد از آن تبري بجويند... خاتمي در متن نظام است و ايشان هم مثل بقيه ميتوانند بيايند و در انتخابات شركت كنند.» (حبيب الله عسگراولادي - روزنامه اعتماد [از مطبوعات اقماري وابسته به جريان فتنه88] – 11/10/1391)
و اكنون به جملات زير توجه فرمائيد:
«جناب عسگراولادي! لازم میدانم بابت مواضع اخیرتان درباره آقایان موسوی و کروبی که آنها را«فتنه زده» خواندید نه «فتنهگر»، به جنابعالی تبریک بگویم. در واقع باید به بصیرت و روشنبینی و اعتدال حضرتعالی آفرین گفت. جنابعالی رسالت تاریخی خود را که جز از مثل شما برنمیآمد انجام دادید و چه زیبا فرمودید که «احساس کردم ضرورت دارد آبروی خدادادیام را در جلوگیری از جنگ افروزی و ایجاد فتنه و انحراف جدید به کار گیرم». اقدام حضرتعالی چون برقی بود که در تاریکی جهید و عدهای را از خواب غفلت بیدار کرد. همان طور که فرمودهاید، مجرم بودن یا نبودن آنها به عهده مقامات قضایی است ولی شخصیت و سوابق آنها نشان می دهد که این دو نمیتوانند فتنهگر باشند.» (نامه علي مطهري خطاب به حبيب الله عسگراولادي – 5/11/1391)
تا اينجا فقط مقدمهي يادداشت بود! مقدمهاي كه صرفا از باب ترسيم تصويري گويا، تحرير شد. اما در مورد آنچه در بالا بدان اشارت رفت نكات چندي قابل ذكر است كه در ادامه بدانها خواهيم پرداخت.
1) حبيب الله عسگر اولادي مسلمان كيست؟ او از اعضاي مركزيت يك حزب سياسي است؛ حزب مؤتلفهي اسلامي. حزبي كه اعضاي نوعاً موجهي در آن عضوند، سوابق مبارزاتي آنها به پيش از انقلاب اسلامي بازميگردد و معمولا سعي كردهاند شعارهايشان به ولايت فقيه نزديك باشد. اما آيا مؤتلفه فقط همين است؟ موتلفه در دو دههي اخير از «جمعيت» موتلفهي اسلامي تبديل به «حزب» مؤتلفهي اسلامي شده است. حزبي كه به رغم آگاهي از ناكارآمدي «تحزُّب» در ايران، از مناديان نظام حزبي و قدرتيابي احزاب است. مؤتلفه البته رابطه پيچيده و تنگاتنگي با كلانسرمايهداران بازار پايتخت دارد. اين حزب وابستگي كاملا روشني نيز به آيتالله اكبر هاشمي رفسنجاني داشته و البته هيچ كينهاي از سياستهاي دولتهاي سازندگي و اصلاحات نداشته و اگر فرضا فتنهي 88 رخ نداده بود با وجود تمامِ خيانتهاي اصلاحطلبان در زمان زمامداريشان، موتلفهايها همچنان آنها را درون نظام ميديدند! به نحوي كه نهتنها براي كنگرههاي احزاب فتنهجويي چون «مردمسالاري» بيانيه ميدهند، بلكه بارها كساني چون آقايان اماني و حبيبي را به نمايندگي از حزبشان راهي كنگرههاي سالانهي «جبهه مشاركت» كردند تا مهر تاييدي باشند بر مشروعيت آنها! آنهم در زمانهاي كه جامعهي مدرسين حوزهي علميهي قم در بيانيهاي تاريخي به حسب خيانتهاي بيپايان و دينستيزي آشكار اين جماعت فاسد، آنها را «نامشروع» خوانده بود! ... در سوابق اين حزب اتفاقات عجيبتري نيز به چشم ميخورد. فيالمثل حميدرضاترقي (عضو ارشد شوراي مركزي حزب مؤتلفه) در تاريخ 16 آذر 1388؛ طي مصاحبهاي مهم با روزنامهي ابرار (نزديك به فتنهگران) كه نقاط كور بسياري را روشن ميساخت اظهار داشت: «روسها حامي اصولگرايان هستند! آنها دشمن اصلاحطلبان و طرفدار اصولگرايانند و ما با وجودي كه ميدانيم روسها منفعتطلبند كاري به منفعتطلبي آنها نداريم.» اگر به تاريخ اين مصاحبه رجوع شود مشخص خواهد شد كه مصاحبهي مذكور دقيقا مربوط به همان زماني است كه فتنهگران تلاش ميكردند دشمنان آمريكا – بخوانيد حزب اللهيها - را عُمّال و مواجببگيران روسيه معرفي كنند و به قول حضرت روح الله «شعار مرگ بر روسيه ميدادند تا مرگ بر آمريكا منسي شود.» به راستي اين عضو ارشد موتلفه كه سخنانش با هيچ واكنشي از سوي حزب مطبوعش مواجه نگشت، چه نقشي – اعم از دانسته يا ندانسته - در پازل دشمن بازي ميكرد؟ ...
2) در خوشبينانهترين حالت بايد اذعان كرد كه اين «حزب» اولا تفاوتهاي بنيادين فراواني با «جمعيت» موتلفهي اسلامي دارد. ثانيا خطاهاي آشكار فراواني (خصوصا در دو دهه اخير) از آن سرزده - و البته هرگز جبران نگشته – كه به وضوح نشانگر فقدان بصيرت لازم در كادر مركزيت آن بوده است. و البته اين قضاوتي خوشبينانه است! چه اگر قرار بود فيالمثل از منظري امنيتي به مساله نگريسته شود شايد ماجرا به گونهاي ديگر بود!
اما به هرحال غرض نگارنده، خداي ناكرده اين نيست كه موتلفهايها را فتنهگر يا چيزي شبيه اين بخواند. لكن بند يك را تصريحا نگاشتم تا دوستاني كه خوشخيالانه همچنان گمان ميكنند متاع بصيرت، نُقل بازار حزب بازار آزاد است(!) از خواب خويش هشيار شوند و حداقل، زين پس دقيقتر به ايدئولوگهاي آن بنگرند!
3) اما جناب آقاي عسگراولادي و بازي جديدي كه اين روزها به اسم اصولگرايي در زمين فتنهگران به راه انداختهاند؛
جناب آقاي عسگر اولادي! يعني چه كه موسوي و كروبي فتنهگر نيستند؟ يعني چه كه «نظام»، اين دو نفر را فتنهگر نميداند؟ شما چهكارهي نظام هستيد؟! رهبر نظاميد؟! يا سخنگوي آن؟ آيا ميدانيد گفتههايتان در تعارض صريح با واقعيات موجود است؟ مثلا آيا ميدانيد اين دو نفر رهبر كساني بودند كه در عاشوراي غمبار 88 بيرق عزاي سيدالشهداء (سلاماللهعليه) را به آتش كشيدند؟ اگر «نميدانيد» همينها آن حراميان را «ملت خداجوي ايران» خواندند، خوب برويد بدانيد! چرا جهلتان را به نظام مظلوممان تسرّي ميدهيد؟! اما اگر «ميدانيد» كه سران فتنه چه حيوانات كثيفي بوده و هستند، چه جرمها و جناياتي را به نيابت از اسرائيل و انگليس و آمريكا مرتكب شدهاند و به تعبير مولايمان «بدبختان و سرشكستگان روي زمين و در ملاء اعلي» هستند، چرا نبايد در هويت واقعي شما شك كنيم؟! آقاي عسگراولادي! با چه سودايي در آستانهي انتخابات، دَم از تاييد صلاحيت خائن تمامعياري چون خاتمي ميزنيد؟! چرا با صداي بلند اعلام نميكنيد؛ اين جرثومهاي كه معتقديد صاحب صلاحيت براي شركت در انتخابات است، هماني است كه در تاريخ 10 تير 1388 صراحتا اعلام كرده بود: «نظام جمهوري اسلامي نظامي سركوبگر و خونريز بوده و فلسفه اين انتخابات زير سوال است. حالا همه از فضای آرام سخن می گویند. فضا چگونه باید آرام شود؟ با ادامه این دستگیریها، با امنیتی کردن بیشتر فضا؟! آشتی ملی به این ترتیب؟! اگر این فضا ادامه پیدا کند، با توجه به آنچه انجام گرفت و یک طرفه اعلام شد [منظورش انتخابات رياست جمهوري است] باید بگوییم کودتای مخملین علیه مردم و جمهوریت نظام صورت گرفته.» (وبسايت رسمي خاتمي – 10 تير 1388)
آقاي عسگر اولادي! واقعا مگر ضدانقلاب چه ميگويد كه اين راسالفتنه نگفته است؟! اينها آن روزي كه اراذلشان در خيابانها بودند و هر روز آتشي به نيابت از اسرائيل به پا ميكردند، گمان نداشتند كه روزي دست عنايت حضرت بقيتالله الاعظم (ارواحنافداه) از آستين ولايت فقيه، هويدا گردد و ملت ايران را عليهشان بسيج گرداند و در يك 9 دي طوفاني، براي هميشه به زبالهدان تاريخ رهسپارشان سازد. لذا آن موقع عربدهي مستانه ميكشيدند كه «نميگذاريم فضا آرام شود»! اين كسي كه او را «باصلاحيت» خواندهايد همان كسي است كه به تعبير مولايمان بزرگترين جرم فتنه 88 يعني زير سوال بردن صحت انتخابات را در كارنامه كثيفش ثبت كرده و بيشرمانه سراسر نظام مظلوممان را كودتاچي معرفي كرده است! لذا اگر همچنان معتقديد كه چنين «اهل بغيي» صلاحيت شركت در انتخابات و سوار شدن مجدد بر گُردهي امت رسول الله را دارند، مطمئن باشيد كه از هماكنون صلاحيت خود شما بر باد رفته است.
4) اما آقاي عسگراولادي در چه پازلي بازي كرده است؟ بيائيد ماجرا را از آن سوي بازي بنگريم؛ از پشت سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا). دقيقا يك هفته پيش از اظهارات آقاي عسگراولادي تلويزيون رسمي سازمان سيا (voa) ضمن اظهار نگراني از احتمال ردّ صلاحيت سيدمحمدخاتمي، نيروهاي معتدل درون حاكميت را به دعوت و حمايت از وي فراميخواند. استدلال كارشناس سيا در اين برنامه (اكبر گنجي) آن است كه «تحريم انتخابات، پروژهاي شكست خورده است. لذا ما بايد در انتخابات، مشاركت فعال داشته باشيم. اما چگونه؟ ما احتمال بسيار زيادي ميدهيم كه شخصيتي چون خاتمي از سوي رژيم ردّ صلاحيت شود. لذا نيروهاي معتدل بايد با دعوت از خاتمي او را مجاب به حضور كنند تا هزينهي ردّ صلاحيت وي به گردن رژيم بيفتد. اين، يعني مشاركت فعال براي نشان دادن فقدان انتخابات آزاد در ايران...»
حالا آقاي عسگراولادي چه نقشي را بازي كردهاند؟ نگارنده مدعي نيست كه ايشان از سر علم و عناد در پروژهي صهيونيستها بازي كردهاند، اما با كمال تاسف؛ حداقل در بيبصيرتي ايشان ذرهاي ترديد ندارد! لذا برادرانه از ايشان تقاضا داريم به سيل خروشان ملتي كه در 9 دي 88 شعار مرگ سران فتنه را سر دادند، پيوسته و از قافلهي بصيرت الهي ملت عقب نمانند. كه بيبصيرتي، ابتداي فروغلتيدنِ حتمي به قعر سياهچالههاي فتنه است.
5) نقش علي مطهري در اين ميانه چيست؟ پيش از اين مستنداً اثبات شد كه وي بدون ترديد، بخشي (هرچند كوچك) از فتنهي 88 بوده است. نقش او در فتنهي ناكام 88 شباهت بسياري داشت به كاري كه اكنون آقاي عسگراولادي در حال انجام آن است! ولي او علي مطهري است و توقعي بيش از اين از او نيست! لكن حبيب الله عسگراولادي چرا؟! بهراستي پيچك انحراف ايشان از كجا آغازيده است؟ اما خوشبختانه امروز آقاي عسگراولادي با موج انتقادات دلسوزان اسلام و انقلاب مواجه گشته و ايبسا به فضل الهي به اشتباه خويش اذعان نموده و رستگار شوند. با اين وصف دشمنان نيز احساس كردهاند؛ مهرهاي كه از انقلاب، دزديدهاند ممكن است از كف برود! لذا بار ديگر فرزند بيبصيرت استاد شهيد را راهي ميدان كردهاند تا در پروژهاي جديد، مدال بصيرت را بر گردن حبيب الله عسگراولادي اندازد! و گويي هنوز عبدالله ابن زبير است كه ميگويد: «اي زبير! قَسمت را بشكن و به كفارهاش غلامي آزاد كن!» ... كاش جناب عسگراولادي از تاريخ عبرت بگيرند ...
نظرات شما عزیزان: